پوستر آقای روضه خوان کربلایی حسین بختیاری
کفن که دست مرا بست، دست تو باز است،
و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم
…
به رسم خوبی آیینهها محبت کن
تبم گرفت و دلم خوش! ز من عیادت کن
برای آنکه بگویی فراق یعنی چه
بیا وخامت حال مرا روایت کن…
مریض دوریام و مبتلا به هجرانم
دوباره درد گدا را دوا به تربت کن
در آرزوی زیارت تمام شد عمرش
دعای مادر پیر مرا اجابت کن..
نشستهام دم بازار تا مرا بخری
برای دل خوشیام لااقل تو قیمت کن
طبیب کرب و بلا، درد من فراق علیعـست
مرا نجف ببر و باز هم طبابت کن!
برای اینکه سگ پاسبان او باشم
به پیش شیرخدا خواهشاً وساطت کن
«کفن که دست مرا بست دست تو باز است»
هرآنکه رفت و چنین خوانده بود رحمت کن
«و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم»
به کشتگان غم خود بغل عنایت کن
در این زمانه که مردم هزار دسته شدند
به دستههای عزایت مرا هدایت کن..
بهای رفتنت از خیمه اشک چشم همهست
از عاشقان غمت دعوی غرامت کن
میان خیمه رقیهس هنوز منتظر است
برای دلخوشیاش آیهای تلاوت کن…
به رسم خوبی آیینهها محبت کن
تبم گرفت و دلم خوش! ز من عیادت کن
برای آنکه بگویی فراق یعنی چه
بیا وخامت حال مرا روایت کن…
مریض دوریام و مبتلا به هجرانم
دوباره درد گدا را دوا به تربت کن
در آرزوی زیارت تمام شد عمرش
دعای مادر پیر مرا اجابت کن..
نشستهام دم بازار تا مرا بخری
برای دل خوشیام لااقل تو قیمت کن
طبیب کرب و بلا، درد من فراق علیعـست
مرا نجف ببر و باز هم طبابت کن!
برای اینکه سگ پاسبان او باشم
به پیش شیرخدا خواهشاً وساطت کن
«کفن که دست مرا بست دست تو باز است»
هرآنکه رفت و چنین خوانده بود رحمت کن
«و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم»
به کشتگان غم خود بغل عنایت کن
در این زمانه که مردم هزار دسته شدند
به دستههای عزایت مرا هدایت کن..
بهای رفتنت از خیمه اشک چشم همهست
از عاشقان غمت دعوی غرامت کن
میان خیمه رقیهس هنوز منتظر است
برای دلخوشیاش آیهای تلاوت کن...