نقاشی دیجیتال چهره شهید مدافع امنیت محمد حسین حدادیان
طراح: استاد عباس گودرزی
نگاهم به مزار شهید امیر سیاوشی میافتد. میپرسم محمدحسین هم مانند شهید مدافع حرم امیر سیاوشی از خادمان هیئت بود؟ با حسرت پاسخ میدهد: بله، هر بار به سوریه میرفتم و برمیگشتم، امیر به دیدارم میآمد و از من میپرسید: حاجی ما را کی میبری؟ من هم میگفتم دفعه بعد، چند بار این اتفاق افتاد تا اینکه من مجروح شدم و برگشتم. آمد عیادتم و گفت مرد حسابی تو باید بروی آنجا اینطوری مجروح شوی و ما بمانیم اینجا. اول محرم بود. گفت من را نمیبری؟ گفتم تو بعد محرم میخواهی ازدواج کنی. برو و به زندگیات برس. گفت نه یک بار اعزام شوم و برگردم بعد عروسی میگیرم. حتی داشت خانهاش را نقاشی میکرد. خیلی زود اعزام شد. رفت و شهید برگشت. آن قدر پاک بود که خدا در همان مرتبه اول خریدش.
امیر سیاوشی، محمدحسین و امین کریمی از علمداران هیئت چیذر بودند اما شاید یک روضه درست و درمان هم نتوانستند در هیئت گوش کنند آنقدر که مشغول خدمت و خادمی عزاداران و دادن چای و پذیرایی بودند. امین در کوچه خیابانهای اطراف گشت میداد. محمدحسین دربان بود. امیر هم همین طور. به قولی اینها ته مجلس بودند و این شعر را به منصه ظهور رساندند که از آخر مجلس شهدا را چیدند.