وصیت نامه شهید علیرضا همافر:
اینجانب علیرضا همافر بنده ای ناچیز از بندگان خدا هستم و ميگويم كه از امت اسلامی ، از راه قرآن و نهج البلاغه و مفاتيح فاصله نگيريد. در تمام امور پيرو اسلام و سنت پيامبر (ص) و مكتب تشيع و امام باشد. به نماز جماعت رفته و خيلي دعا كنيد كه دعا خيلی مهم است. برای سلامتی امام عزيز و پيروزی اسلام دعا كنيد.
نامه شهید به خانواده:
بسمه تعالی
الله یاور ماست ، خمینی رهبرر ماست
خدمت خانواده عزیزم
پس از عرض سلام امیدوارم حالتان خوب و خوش بوده و کسالتی نداشته باشید الحمد الله بنده زیر سایه باری تعالی و امام زمان (عج) و نایب بر حق او امام عزیزمان خوب هستم و ملالی نیست. باری این نامه را تند می نویسم و قصد نوشتن نامه را نداشتم ولی خواستم شما اطلاع داشته باشید و بخاطر خیلی چیزهای دیگر مجبور شدم که نامه بنویسم. من هم اکنون در مقر تیپ محمد رسول الله (ص) هستیم و در کانتینرهای انرژی اتمی هستیم و اول به اهواز رفتیم البته ما با هواپیمای سی – 130 از تهران حرکت کردیم و یک ساعت بعد به اهواز رسیدیم و به پایگاه نمونه و از آنجا به مقر تیپ محمد رسول الله آمدیم و دو شب است که در اینجا هستیم و اگر خدا بخواهد و یاری کند پیروز می شویم دیشب ساعت 8 الی صبح آتش توپخانه عراق بسیار شدید و در یک ساعت شروع به پاتک کرده که با شکست روبرو شدند البته با لطف خدا و ما آنموقع مشغول دعا بودیم و کاری دیگر نداشتیم که انجام دهیم مثل شما که با دعا می توانید در پیروزی رزمندگان شریک شوید باری مادرم ما در تهران کارها را نیمه کاره رها کردیم و به اینجا آمدیم و من به بهرام تلفن زدم و به او گفتم که کاپشن سرمه ای و ساک سرمه ای مرا به شما برساند کاپشن من دست برادر صفرعلی بود و کیف سرمه ای من در ریاست جمهوری بود البته یک اسلحه کوچک هم در آن بود که با تلفن گفتم که تحویل گردان بدهند و به بهرام نیز تلفنی خداحافظی کرده گفتم که ساک را گرفته و به شما بدهد باری پدرم را سلام برسانید که امیدوارم موفق بشود در آموزش و امیدوارم که همگی شما به نماز جماعت رفته و خیلی خیلی خیلی دعا کنید که دعا بسیار مهم بخصوص در حال حاضر که خیلی مهم است و انشالله این دعاها ما را به پیروزی مهم و نهایی خواهد رساند. مادرم – خواهرانم – برادرم و پدرم اصلا و به هیچ وجه و به هیچ وجه و اصلا و ابدا ناراحت من نباشید و مانند بعضی ها غمگین و ناراحت و بغض کرده نباش . اصلا عین خیالت نباشد چون من که تنها نیستم و مانند آن مادر نباش که پسرش به جبهه رفته بجای دعا بنشیند و غمگین و افسرده باشد و تا به یک کسی رسید و یا تا به دوست پسرش رسید بغض کند و غمگین باشد باری پدر و مادرم کمتر ناراحت و بیشتر دعا کنید و سلام را به دیگران برسانید دیگر عرضی ندارم خداحافظ شما باد.
ساعت 11 صبح روز 1361/02/16
علیرضا همافر