تصویر باکیفیت از شهید حسین (فرامرز) قاسمی

افزودن به علاقه مندی
پسندیدن
به اشتراک بذار
به صورت رایگان مجوز استفاده
نوع فایل: JPG
تعداد بازدید : 336 بار

تصویر باکیفیت از شهید حسین (فرامرز) قاسمی

توضیحات نظرات (2)

خاطره:
تابستان ۱۳۶۵ بعد از عملیات کربلای ۱ که برگشتیم در اردوگاه کرخه مستقر بودیم خبری از عملیات نبود و «حسین» خود را از دسته ۲ گروهان شهید بهشتی به تبلیغات گردان انتقال داد. خیلی فعال، باصفا و دوست داشتنی بود. خیلی با هم دوست شده بودیم. یکی از کارهای تبلیغات گردان در اردوگاه، این بود که حدود ۱ ساعت قبل از اذان صبح می‌بایست از طریق پخش مناجات، نیروهای گردان را بیدار می‌کردیم تا آن‌هایی که آمادگی دارند برای نماز شب و دعا به حسینیه بیایند. بعضی هم ترجیح میدادند در جایی تاریک یا در چاله های قبرمانند، که رو به قبله کنده بودند، نماز شب بخوانند. "حسین" از آن نماز شب خوان‌های بسیجی بود که چهره اش را نورانی و دوست داشتنی کرده بود. و من بعداً فهمیدم یکی از دلایلی که باعث شد به تبلیغات بیاید همین علاقۀ خواندنِ به موقعِ نماز شب است. سحرگاه ۴ مهر ۶۵ برای روشن کردن موتور برق بیدار شدم؛ دیدم حسین بیدار است و هق و هق گریه می‌کرد. رفتم سراغش، گفتم حسین چیه؟ چی شده؟... حسین به سجده رفته بود و بلند نمی‌شد. رفتم موتور برق را روشن کردم و شروع به پخش مناجات کردم. برگشتم داخل چادر و پیش حسین رفتم؛ سر از سجده برداشت و چشمان پر اشکش برق قشنگی داشت، این قدر زیبا که هنوز از یاد نبرده ام. حسین کمی آرام گرفت و من درنگ نکردم و دوباره پرسیدم که چه شده؟ حسین گفت: دیشب در خواب، حضرت اباعبدالله (ع) را با قامتی بلند و صورتی بسیار نورانی و زیبا دیدم؛ آن حضرت به من گفت تو ۳ ماه دیگر می‌آیی پیش ما و بعد گفت: امیر؛ این را به بچه ها نگی...! حرفش را قطع کردم و گفتم نه حسین جان، این راز بین من و توست. چند مدت بعد، حسین از گردان به واحد اطلاعات و عملیات لشگر انتقال یافت و همدیگر را ندیدیم. اوایل دی ماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۴ در منطقه جزیره ام الرصاص انجام شد. لشگر ۱۰ سیدالشهداء، زودتر از لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) وارد عملیات شد. ما هم توجیه شدیم و قرار بود در مراحل بعدی، اطراف بصره عملیات را ادامه دهیم. همه در نخلستان‌های اروندرود منتظر و آماده بودیم. از داخل نخلستان، منورهای خوشه ای را می‌دیدیم که عراقی‌ها با هواپیما در آسمان می ریختند که شب را مانند روز روشن می‌کرد و ما هم به خاطر تجربه عملیاتی که داشتیم، فهمیدیم دشمن از عملیات اطلاع داشته و به اصطلاح عملیات لو رفته. ۴ دی ماه ۶۵، حاج محمد کوثری فرمانده لشگر دستور داد که لشگر به عقبه برگردد و هیچ یک از گردان‌ها وارد عملیات نشدند و همه سالم بازگشتیم. بچه های اطلاعات عملیات لشگر آن شب یک تیم فرستادند تا ببینند برای شب‌های بعد، امکان نفوذ وجود دارد و توان دشمن را مورد ارزیابی قرار دهند. آن شب یک خمپاره ۶۰ میلیمتری در کنار نیروهای اطلاعات عملیات لشگرمان در جزیره ام الرصاص عراق اصابت کرد و یک نفر از آن تیم اطلاعاتی به شهادت رسید و تنها شهید لشگر ۲۷ در آن عملیات شد. آری؛ آن شهید بزرگوار، همان حسین عزیز بود که اربابش امام حسین (ع) به او وعده دیدار داده بود. روحش شاد

تصاویر مرتبط
موکاپ

نگاره 1402 ، کلیه حقوق محفوظ است