خوش آن نسیم که میآید از کنار بقیع
خوشا هواى روانبخش و مُشکبار بقیع
فرشتگان ز زمین میبرند سوى بهشت
براى غالیه حوریان غبار بقیع
اگر که طورِ تجلّى ز صدق میطلبى
بیا به گلشن روحانى دیار بقیع
ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع
خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع
قیام باید و مردانگى و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع
وگر نه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع
حرامیان به حرم تا که حاکماند رواست
که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع
سلام بیحد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بیانتها نثار بقیع
ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا
همیشه «لطفى صافى» است بیقرار بقیع